سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جامعه در بستر زمان

شاعر ومدیحه سرای خاندان عصمت وطهارت: از افتخارات کشور عزیز ما افغانستان، حضور مدیحه سرای خاندان پیامبرگرامی اسلام صل الله علیه و اله وسلم، دعبل خزاعی در این سرزمین میباشد. ایشان بعد از این که اشعاری را با دل سوخته اش محضر مبارک امام هشتم شیعیان قرائت فرمود، امام رضا علیه السلام، به ایشان فرمودند؛ از این جا (مرو- مرکز امارت مأمون عباسی) به جایی برو که دست اینها(عباسیان) به شما نرسید. 

ایشان به اشاره امام زمانش راهی کشور افغانستان شد، او سمنگان را برای فعالیت دینی و مذهبی اش مناسب دید، با اخلاص و اعتقاد محکمی که به خاندان پیامبر داشت، در آن جا به گسترش تشیع مبادرت ورزید، دراین امر تا آنجایی موفقیت به دست آورد که هوادارانش پشنهاد اداره امور شیعیان را برای او ارائه نمود. این مرد بزرگ سالها در این سرزمین به گسترش تشیع ناب علوی همت گماشت. ادامه دارد...

ارسال شده در توسط حبیب الله صداقت

مادر من

(ملاحظه کننده عزیز، این نوشته، حس من در مورد ماد من! (یعنی مادر سید احمد و هر مادر هزاره در هزارستان افغانستان است) می باشد، حسی که در جای جای این نوشته او را اشک من همراهی کرده، حسی که با هر بار مراجعه به این نوشته بغضش ترکیده، مادر من عمری در حسرت دیدنم، چشم به راه ایران دوخته و انتظار می کشد. بدان که تو هم ممکن است اکنون در یکی از کشوره های جهان باشی و مادر تان دیدار تو را آرزو نماید و چه بسا آنقدر در خاک غربت انس گرفته باشی که انگار روزی مادر تو را در قنداق نوازش نداده یا شیره جانش را در وجود تو تزریق نکرده! بدان که این حرفها، قطره ای است از حرفهای گفته نشده که هر فرزند با این گفته ها ممکن است حس مرا پیدا کند و  تا آخر خط رفته، مرا درک خواهد کرد- گویم: چه بسیار انسانهایی که بالای خط فقرند اما زیر خط فهم زندگی می کنند! یا خود را به بی خیالی فرو برده اند یا واقعا دچار بی هویتی شده اند و می گویند من همه را فراموش کرده ام حتی مادر!!!!!!!!!!!!!)

مادر من!، برای بزرگ کردن من و سایر فرزندانش، خود را زیر بار سنگینی کار پیر کرد درحالی‌که اصلاً برای او کاری انجام نداده ام که خستگی آن همه کار را بردارد. برای مادر من! آسایش معنا و مفهومی نداشت. اگر باور ندارید، دقت کنید برایتان بگویم چگونه او خود را فدا نمود: مادر من! از همه زود تر از بستر خواب بسیار معمولی بر می‌خواست و از همه دیرتر به بستر می‌رفت.

باز هم دقت کنید! می‌خواهم گزارشی دقیق بدهم که خود سال‌های اولیه عمرم را شاهد این ماجرای تکراری و خسته‌کننده بودم. مادر من! اصلاً صدایش در نمی‌آمد، اصلاً از خستگی‌هایش برای ما نمی‌گفت، انگار فکر می‌کرد که زندگی یعنی همین!، مادر من! از زندگی، کار تکراری در خانه و بزرگ کردن بچه‌های قد و نیم را تصور می‌کرد. مادر من! سحرگاهان که برای ادای فریضه نماز بلند می‌شد. درحالی‌که همه خواب بود، به فکر خمیر کردن آرد برای نان گرم، می‌افتاد. او با دستان شسته و تمیز شده با یاد و نام خداوند، درِ کندوی آرد را باز می‌کرد، هر بار که مشتی از آرد را در تغار (طشت) می‌ریخت نام خدا را به زبان جاری می‌کرد، این سنت او بود، من در مدتی که کنار مادرم زندگی می‌کردم بارها می‌دیدم که نام خدا در همه کارها ورد زبانش بود. مادر من! برای پختن نان اندازه مشخصی داشت، او هر روز تنور را روشن می‌کرد، دوست داشت فرزندانش همیشه نان تازه میل کند. وقتی به اندازه کافی آرد را در تغار (طشت) می‌ریخت، آن‌قدر مشت به آرد می‌زد که کاملاً برای بهترین نان آماده شود. بعد از این که آرد را برای خمیر شدن فرصت می‌داد، سراغ کار بعدی می‌رفت، می‌دانید کار بعدی مادر من چه بود؟

مادر من به فکر علوفه صبحگاهی احشام می‌افتاد، به کاه دان می‌رفت علف را خورد کرده می­آورد و جلوی آن‌ها می‌ریخت. درحالی‌که علوفه را ریخته حیوانات را سرگرم خوردن علف می‌کرد، با ظرفی که همراه می‌آورد، شیر گاو و گوسفندان را می‌دوشید. مادر من در حالی‌که این کارها را انجام می‌داد به فکر فرزند شیرخوارش هم بود که مبادا بلند شده اهل خانه را که به خواب خوش آرمیده‌اند، بیدار کند یا خود و خانه را کثیف نماید، و مبادا اسباب ناراحتی پدر خانواده گردد. مادر من با فارغ شدن از کاری که در اخیر ذکر کردم، فرزندانش را یکی‌یکی با صدای آرام و مهربان خود از خواب بیدار می‌کرد، جان مادر بلند شوید دست و صورتتان را بشورید که چای (صبحانه) آماده است، مادر من قبل از این که اهل خانه را از خواب بیدار کند می‌رفت سراغ دیگدان (اجاق) چای آماده می‌کرد، چگونه؟ آیا اجاق‌گاز را با اشاره فندک روشن می‌کرد؟ خیر! او هیزم را آتش می‌کرد. او آتش را گاهی با کبریت و گاهی هم با آتش زیر خاکستر روشن می‌کرد. آن‌قدر به آن فوت می‌کرد که بالأخره روشن می‌شد. مادر من برای این که یک چوب کبریت بیهوده مصرف نشود به این کار اقدام می‌نمود. تازه وقتی آتش را روشن کرده بود، می‌آمد جُل و رخت خواب‌ها را جمع می‌کرد و تمام آنچه که کف خانه است را، بر می‌داشت.  

مادر من! چای را برای فرزندان و شوهرش می‌آورد، همه با خیال راحت شروع می‌کردند به صرف چای صبح، اما مادر من! در حالی که بچه‌اش را شیر می‌داد، لقمه‌های نان را برداشته به سرعت جویده از گلو رد می‌کرد تا از کار بعدی عقب نماند یا آردی که برای پختن خمیر کرده وقتش نگذرد. مادر من! درحالی‌که سفره را می‌آورد میدانید چند بار رفت‌وآمد می­کرد تا سفره چیده شود؟ حداقل دو سه بار. این کار همیشگی او بود هم چاشت (ناهار) هم شام، به محض این که چای خورده می­شد، ایشان خانه را باید جاروب می­نمود تا همه چیز جمع شده و مرتب باشد که اگر احیاناً مهمانی از راه رسید، خانه به‌هم‌ریخته نباشد که شوهرش شرمنده و خجالت‌زده شود. مادر من! فکر همه چیز را می‌کرد، او آن‌قدر تجربه دارد که همه این کارها را اتوماتیک وار انجام دهد، نمی­ایستد فکر کند وظیفه بعدی‌ام چه هست!

در این هنگامه‌ها و هیاهوی روزگار، مادر من، یک نگاهی به آرد می‌کرد که ببیند آماده پختن شده یا خیر (البته می‌دانست که کی آماده می‌شود زیرا کار هر روزش بود) روشن کردن تنور را یا قبل از کارهای دیگر انجام می‌داد یا بعد از آن‌ها، معمولاً طوری آن را قرار می‌داد که بعد از یک سری کارهایی، طبخ نماید. کاری که باید می‌کرد تهیه علوفه برای احشام بود، مادر من! داس و سبد را همراه بر می­داشت به مسافت 20 دقیقه راه را می‌پیمود، با داسش علف‌ها را درو کرده داخل سبد ریخته، بند سبد را به شانه‌های خود انداخته آن را کول می‌کرد. 20 دقیقه دیگر بر می‌گشت، یعنی 40 دقیقه پیاده‌روی. گاهی علفی که داخل سبد می‌ریخت تا 70 کیلو وزن دارد و باید این 20دقیقه را با کوله باری از علف به خانه بر گردد. بعد از برگشتن مادر من! فرصت، برای استراحت و صرف چای ندارد باید فوراً علوفه را با ساتور خورد کرده جلوی حیوانات بریزد. تازه با اقدام جدی و فوری هیزم را آورده تنور را آتش کند، آردی که اول صبح برای خمیر گذاشته بود اکنون کاملاً آماده است، اگر کمی دیر شود ممکن است خراب شده و ترش کند. هنگامی که تنور را آتش کرده چندین کار را همزمان انجام می‌دهد. کارهای دیگر عبارت است از: جاروب زدن اطراف تنور آماده کردن اسباب و وسایل زدن خمیر به تنور مانند رفیده (وسیله‌ای که برای پهن کردن نان و شکل دادن آن در نظر گرفته‌شده. این وسیله دسته دارد که از دسته آن گرفته نان را در تنور می‌کوبد) و ... کار مهمی که همزمان انجام می‌شود، تهیه ناهار است که با آتش کردن تنور مواد را داخل ظرف انداخته روی آتش تنور می‌گذارد. اگر مواد لازم زود پزیده شد که کار تمام است، با آماده شدن نان، ناهار هم آماده است اگر نیاز به آتش بیشتر داشت باید کنار تنور دیگدان را هم آتش کند تا زمانی که نان‌ها از تنور در می‌آید غذا هم پخته شده باشد. میدانید پخت نان سال‌ها است که در زندگی مادران ما تجربه شده است. مادر من! انواع نان را در تنوری که یک متر از سطح زمین پایین تر است پخت می‌کند نان پنجه کش، (نان بربری) نان خمیر (نان لواش که بسیار نازک و یک نواخت پخت می‌شود) نان پتیر (نانی که حجم زیادی دارد) ورتکی (نانی که نه آن‌چنان نازک است به اندازه خمیر، نه آن‌چنان حجیم که شکل نان پنجه کش و حالت پتیر را به خود بگیرد) نان خمیر که بسیار نازک پخت می‌شود معمولاً برای مراسم‌های عمومی و مهمانی‌های ویژه استفاده می‌شود، زیرا این نوع نان هم مهارت بالای می‌طلبد هم این که حرارت بالایی را نیاز دارد. در واقع مادر من یک هنرمند است هنر مادر من به این جا ختم نمی‌شود. در فرصت‌های بعدی از دست دوخت این مادران حرف‌هایی خواهیم گفت که اعجاب‌انگیز است، مادر من یک مادر هنرمند است هنرمند برجسته و پخته کار.

از اصل مطلب خارج نشوم می‌خواستم بگویم مادر من! کارهای روزانه را به چه صورتی انجام می‌دهد؟ مادر من هنگامی که نان‌ها را از تنور درآورد، فوراً به فکر آماده کردن ناهار می‌افتد (اگر مهمان در خانه باشد کاری خیلی دشوار تر از آن خواهد بود که دیده و شنیده‌ایم) در همه حال که مادر من به همه کارها رسیدگی می‌کند فرزندان و به ویژه فرزند شیرخوارش را فراموش نمی‌کند، اکثر مادران بی‌وقفه بچه می‌آورند، کنترل جمعیت معنا ندارد تا می‌تواند بچه می­آورد، پس درعین‌حال که مصروف کارهای روز مره است همواره باید مواظب بچه‌هایش باشد به خوراک، پوشاک و ... شان توجه نماید. نازنین مادر من! غذای ظهر را برای فرزندان و شوهر آماده می‌کند. اگر شوهر سر کار در مزرعه باشد باید غذا را همان جا برساند. این لحظاتی است که مادر من خود را فراموش می‌کند باید به فکر کاری دیگری باشد و آن دوشیدن شیر گاو و ... و علف دادن آن‌ها. فکر نکنید این حرف‌ها که در چند جمله خلاصه می‌شود به همین اندازه زمان اندکی می‌برد خیر، خورد کردن و انداختن آن جلوی احشام، رساندن آب به آن‌ها، همه زمان زیادی را در برمی‌گیرد.

در این لحظات مادر من خیلی باعجله غذایی را تناول می‌کند. تا اندازه ای بچه‌هایش را مورد رسیدگی قرار می‌دهد، امنیت آن‌ها را در نظر گرفته، (به کسی می‌سپارد- خوشبخت مادری است که پیره زنی (مادر شوهر) در خانه باشد و حال هم داشته باشد که از بچه‌ها مواظبت کند) راهی کار دیگر می‌شود. حالا وقت آن رسیده که لباس‌های اهل خانه را به شستشو ببرد. حداقل یک ساعت زمان می‌برد تا لباس‌های خانواده شسته شود. باز هم کاری که همواره تکرار شود، تهیه علوفه می باشد که باید سر مزرعه رفته تهیه کند. با آوردن علوفه، وقت زیادی برای آماده کردن شام نمانده. بعد از این که یک‌بار دیگر به آب و علف احشام رسیدگی کرد و به دوشیدن شیر آن‌ها برای بار سوم خاتمه داد، او باید غذای شام را بهتر از چاشت تهیه کند زیرا مردم ما بهترین غذای خود را در وعده شام می‌خورند. از طرف دیگر ساعت 7 شب باید غذا آماده باشد زیرا ناهار معمولاً ساعت 11 صرف می‌شود، اکنون اعضای خانواده تاب و توان خود را از دست داده به شدن گرسنه هستند اگر دیر شود ممکن است مادر را به باد انتقاد قرار دهد که چرا شام را زود تر آماده نکرده یا حتی ممکن است پرخاش وکتک شوهر خسته از راه رسیده هم در انتظارش باشد. مادر من باید مواظب باشد کارش را به درستی و سر موقع انجام دهد.

این مادر زحمت کش وقتی شام را با خانواده صرف می‌کند و بعد از شام چای هم برای شوهر و احیاناً دیگران آماده می‌کند، باز یک‌بار دیگر به علوفه و دوشیدن احشام رسیدگی می‌کند. این کارها آن‌قدر زمان می‌برد که دیگران بعد از صرف شام و سنگین شدن معده، به خواب می روند. مردم ما زود می‌خوابند این به دلیل تحرک زیاد در روز است. بچه­ها هم زود می‌خوابند چرا که در روز آن‌قدر جست و خیز کرده‌اند که دیگر رمقی برایشان باقی نمانده. پدر خانواده که روز تمام را سر مزرعه بوده اکنون خواب را بر همه چیز ترجیح می‌دهد؛ اما مادر به بچه شیرخوار و سایر کارهای مانده رسیدگی می‌کند. اگر کاری مانده از روز داشته باشد، مانند دوخت و دوز و غیره، باید باز هم بنشیند و انجامش بدهد. تازه مادر من بچه‌های قد و نیم قد خود را در جای خود قرار می‌دهد، رخت خواب آنان را می‌اندازد. وقتی خاطرش از تمام کارها راحت شد و یقین نمود که دیگر برای امروز کاری باقی نمانده، به بستر خواب می رود. پس مادر من از همه زود تر از بستر بر خواسته بود و دیرتر از همه به بستر رفت. انشاءالله که بتواند خواب‌های خوش ببیند زیرا مادر من در زندگی‌اش هنوز خواب خوش ندیده. من آرزو می‌کنم این دفعه را خواب خوش ببیند زیرا زمانه تا حدودی عوض شده. مردم به بسیاری از کارهای شاقه نمی‌پردازند، دیگر حاضر نیستند برای زمستان احشامشان علف‌های کوه را جمع‌آوری کنند درحالی‌که چند سال قبل حتی مادران به کوه رفته پا به پای مردان کار می‌کردند و بیده (جمع‌آوری علف‌های کوه)می‌کندند. حرف‌های ناگفته در مورد مادر من بسیار است، در طول فصول سال کارها آن‌چنان متراکم می‌شود که خود را به کلی فراموش می‌کنند. در بهار چیدن علف‌های حرز در طی حداقل یک ماه، درو کردن علف‌های لب جوی آب، جمع کردن برگ درختان، کمک کردن در خورد کردن کندم، درو کردن رشقه و گندم با داس، در صورت کمبود علف خشک مانند کاه و رشقه، باید از کوه علف‌های بهاری را جمع کند؛ و صدها مورد دیگر که از توان من بیرون است، زیرا نه وقتش را دارم و نه توان آن. تنها از باب این که یادی از زحمات مادرمان (مادر زحمت­کش کشورمان افغانستان در روستاها) کرده باشم به این سخنان پرداختم. شاید ادای دینی باشد در قبال زحمت‌های که زبان از وصف آن عاجز می آید.

در اخیر این شعر را که سال‌های گذشته در وصف ماد فداکار سروده شده از حفظم، بخوانید و مادر را در همه حال قدر نهید.

ای مادر عزیز که جانم فدای تو * قربان مهربانی و لطف صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان * هم‌پایه محبت و مهر و وفای تو

گر بود اختیاری جهانی به دست من * می‌ریختم تمام جهان را به پای تو.

 

   


ارسال شده در توسط حبیب الله صداقت

به نام رب السماوات و الارضین

با قدم نهادن تلویزیون­های ماهواره‌ای در عرصه­ی جهانی جهت رساندن پیام و ابلاغ اهدافی از پیش تعیین‌شده، توجه نهادهای دینی و غیردینی را به خود جلب نمود، از اوایل پیدایش ماهواره چهره‌های معروف، از این رسانه بهره بردند، در دو دهه اخیر قرن بیستم ماهواره به طرزی وسیع برای پخش پیام‌های مورد نظر به خدمت گرفته شدند، در اواخیر قرن بیستم و اوایل قرن بیست یکم به پخش برنامه‌ها از طریق ماهواره توجه بسیار شد.

در این دوره ماهواره جای اعزام مبلّغ به کشورهایدوردست را گرفت و از هند تا اروپا، از امریکای لاتین تا ایالات‌متحده امریکا همه، مخاطب این ابزار تبلیغی شدند.

فرصت‌ها: حضور فراگیریبرنامه‌های ماهواره­ای، گواه این حقیقت است که پخش ماهواره‌ای برای متولیان همه نهادها و سازمان‌ها اهمیت بسیاری یافته و می­رود که جای تبلیغ سنتی به شیوه رو در رو را بگیرد تا بتواند از آن در راستای اهداف ملی، عقیدتی و فرهنگی جامع خود استفاده نماید، شبکه‌هایماهواره‌ای با تبلیغ گرایش مدنظر خود باعث تأثیرگذاری دینی فرهنگی در جوامع دیگری می‌شوند و ارزش‌های فرهنگ دینی جامعه‌ای را به جوامع دیگر منتقل می‌کنند.

شبکه‌های متعلق به گرایش تبشیری­گری تلویزیونی یا تله اونجلیسم، پیشگام در پخش ماهواره‌ای تعالیم دینی هستند کهدیگرگرایش‌ها اغلب از الگوهای آنان پیروی می‌کنند، اصلی‌ترین شبکه دینی ماهواره‌ای جزو همین دسته‌اند. ازلحاظ تعداد نیز بیشترین تعداد شبکه‌ها در این دسته می‌گنجد. امروزه این فرصت و امکانات و فناوری ماهواره‌ای در اختیار بسیاری از کشورهای اسلامی قرارگرفته که با بهره‌گیری از مجموعه متخصصانی در حیطه این امر، می‌تواندفرهنگ غنی خود را در سایر کشورهای جهان معرفی نماید.هرچند ممکن است کار دشواری به نظر آید اما امکان‌پذیر است.

جریانی مثلاً فرافرقه‌ای اونجلیسم با تبشیرگری آیین مسیحیت، گرچه حضور پررنگ دین را در عرصه رسانه مدعی هستند، اما در ورای این برنامه‌ها اهداف وسیاست‌های دیگری را پیش می‌برند که غفلت از این اهداف شوم پیامد ناگواری به دنبال خواهد داشت.جهان اسلام به ویژه کشورهای که در قبال بقای دین و آیین خویش و در نهایت مردم شان، بیشتر احساس تعهد دارند با مبانی عمیق خود کهاز فطرت بشر نشأت‌گرفته، به خوبی مقابله به مثل نماید و از قابلیت‌هایماهوارهاستفاده نماید. زیرا اگر انجام ندهند و اقدامی نکنند انجام می‌دهند.

تهدیدها: با توجه به خطراتی که از طریق ماهواره جهان اسلام را تهدید می‌کند و این امر جدی است، بسیار به جا است که با برنامه‌هایتهدیدآمیزماهواره‌ایآشناشویم و اطلاعات کافی به دست آوریم. لازم می‌دانم در این فرصت به اهداف شبکه‌های اشاره نمایم که در جهت ضربه زدن به اسلام و مسلمانان و تقویت صهیونیزم می‌باشند، زیرا درتمام یا اغلبشبکه‌هایماهواره‌ای غربی رد پایی از یهودیان دیده می‌شود.

ü      مثلاً برنامه کلوپ هفت‌صد با این که یک شبکه تبشیری است، به حمایت از اسرائیل و وتروریست جلوه دادن مسلمانان و کمک به سیاست‌های جنگ طلبانه امریکاو اسرائیل بی‌وقفه تلاش می‌کند.

ü      برنامه سئوالات ایمانی، به پیامبر اعظم(ص) و دین اسلام در قالب پاسخ به سئوالات، توهین کرده و این دین را موهوم جلوه می‌دهد.

ü      برنامه روز نجات، عقاید شیعیان را خرافی جلوه داده و سعی می‌کند مسیحیت را برای آنان توجیه نماید.

ü      برنامه سرزمین موعود، در باره ریشه‌های تاریخی توطین قوم یهود در فلسطین بحث می‌کند.

اهدافی که شبکه‌هایماهواره‌ای معاندین اسلام عموماً و تله اونجلیسم خصوصاً در قالب برنامه‌های دینی ارائه می‌کنند قابل توجه است، در شبکه‌هایماهواره‌ای تبشیرگر، غیر از تبلیغ الهیات آیین مسیحیت، این‌گونه تدبیر گرایی برخی سیاست‌های اجرایی صهیونیسم مسیحی که نیاز به تریبونی برای اعلام عمومی دارد، نیز طرح می‌شود. از آن موارد، جمع‌آوری اعانات برای بازسازی معبد و کمک به شهرک‌سازی یهودی است، ضمناً اعتقاد به قوم برگزیده بودن یهودیان، لزوم بازگشت یهودیان به اسرائیل در آخرالزمان، گسترش سرزمین اسرائیل از نیل تا فرات، نگاه به اورشلیم به عنوان پایتخت ابدی و انحصاری یهودیان و... .

در فرایند این تهدیدها واهداف ضد اسلامی لازم است چند شبکه ماهواره‌ای که به عنوان امپراتور چنین اهدافی شناخته می‌شود، اشاره نمایم، از جمله این شبکه‌ها، شبکه ماهواره‌ای، تی، بی، ان، است که در کالیفرنیا مرکزیت دارد به طور 24 ساعته، 48 ماهواره از 11 کانال با 24 زبان برنامه به ظاهر دینی و شوی مذهبی پخش می‌کند. از میان این شبکه‌ها؛ شبکه قنات الشفاء به زبان عربی و نجات به زبان فارسی برنامه ارائه می‌کند. بالای 120 میلیون خانه در اروپا، روسیه غربی، خاورمیانه و افریقای شمالی برنامه‌های آن را می‌بینند.

از دیگر شبکه‌هایماهواره‌ایغول‌آسا، گاد. تی وی است که در شمال شرقی لندن مستقر و به طور خصوصی اداره می‌شود، محل استقرار فرستنده‌های آن در بالای کوه صهیون در بیت‌المقدس قرار دارد. به زعم آنان در جهت تحقق پیشگویی­های کتاب مقدس از آن­جا بایستی کلام خداوند به دور ترین نقاط جهان برسد. 15 ماهواره، 9 شبکه در 24 ساعت برنامه­های این تلویزیون ماهواره‌ای را در سراسر جهان می‌فرستد. گاد تی وی از طریق ماهواره برای بیش از 400- میلیون نفربه بیش از 200 ملیت و سرزمین فرستاده می‌شود. این شبکه در هند از طریق کابل به 30 میلیون خانه در200 شهر بالغ به 100 میلیون نفرفعالیتمی‌کند، سایت این تلویزیون اظهار می‌دارد، یک میلیارد نفر را در سراسر جهان به مسیحیت گروانده.

از آن جمله شبکه‌های مطرح در راستای اهداف اسرائیل، با عنوان تبرک اسرائیل و یا عملیات تبرک بخش، شبکه سی ، بی ، ان- می‌باشد که از ایالات متحده برنامه‌های خود را در سراسر جهان می‌فرستد. این شبکه فعالیت‌های تبشیری خود را در ابعاد سیاسی و اجتماعی رهبری می­کندو با اندیشه‌هایبنیادگرایانه‌اش اهرمی در جهت‌دهی به سیاست داخلی وخارجی کشور امریکا است.از سیاست امریکا همان حمایت بی­دریغ از اسرائیل هست.

برنامه­های این شبکه در 24 ساعت به بیش از 71 زبان از مانداری گرفته تا اسپانیولی روی آنتن می­رود. در کشورهای مشترک المنافع شوروی سابق 190 گردهمای در سراسر این منطقه برگزار و منجر به تأسیس 190 کلیسا شد. تلویزیون خاورمیانه‌ای ام. ای. تی وی که ایستگاه تلویزیونی آن در جنوب لبنان فعال است، از طریق ماهواره، اخبار و سرگرمی‌های خانوادگی و برنامه‌های مذهبی را برای 200 میلیون مخاطب بالقوه در پانزده کشور از جمله فلسطین اشغالی، اردن، لبنان، عربستان سعودی، سوریه، مصر،کویت و قبرس پخش می­کند.

جایزه دوستی بارژیم اسرائیل از طرف شعبه سازمان صهیونیسم امریکا درشیکاگو در 14 ژولای 2002 به پت رابرتسون(مدیر این شبکه) اهدا می‌شود.

در ژولای 1983- اتاق کنترل تلویزیون خاورمیانه در اثر بمب گذاری ویران می‌شود اما دوستان این شبکه، در تلویزیون رژیم صهیونیستی در کمتر از 24 ساعت آن را در روی آنتن بر می‌گرداند.

رابرتسون با شناختی که همگان از حمایت قاطعش از رژیم صهیونیستی داشتند در ژانویه 1994- جایزه مدافع اسرائیل را از مؤسسه جهاد حمایت مردمی از رژیم صهیونیستی دریافت نمود. 

18/9/01392- حبیب الله صداقت


ارسال شده در توسط حبیب الله صداقت

پیروان مولا امیرالمؤمنین(ع) در سید احمد.

دینداری و ولایت مداری مردم ما آنچنان ریشه دار است که تاکنون هیچ رعدو برقی نتوانسته آنان را از عقیده شان برگرداند. اگر دستان ستمکارانی مانند عبدالرحمن و طالبان فاشیزم، تمام تلاش خود را به کار بردند، تا مذهب شیعه از میان بردارد، اما شیعیان مخلص امام علی علیه السلام، علف خوردند، تحریم غذایی را تحمل کردند ولی تسلیم ایده های غلط آنان نشدند، سر بریدند ولی تا آخرین قطره خون یا علی گفتند و جان سپردند. اگر عمق عقاید آنان را به ائمه اطهار(علیهم السلام) یاد آور شوم، به یقین می توان دریافت که، بلی این مردم به حق ولایی هستند. در سید احمد تا جایی که من شاهد آن بوده ام و به یاد دارم، ذکر و شعار آنان در امور دسته جمعی، بسیار قابل توجه و عنایت است.

مردم سید احمد، از قدیم، (تا سالهای اخیر) زمانی که هوا گرم می شد به کوهی در نزدیکی منطقه شان به نام (چهارگاه(یا چراگاه) کوچ می کردند. در این حرکت مقداری کافی وسایل زندگی باخود می بردند. زمانی را که مد نظر داشتند آنجا بمانند، چهار یا حد اقل سه ماه بود، آنان برای این که از باران و ... ایمین باشند سکنی گاه هایی از دیوارهای سنگی می ساختند و سقف آن را با شاخه های درخت، بوته و جنگل می پوشاندند و در ضمن برگهای «قلغو» را نیز رویهم قرار می دادند.

آنان احشام را آزاد رها می کردند تا بچرند، تنها برای دوشیدن شیر می آوردند آغیل، البته محفظه هایی نیز برای آنها در نظر می گرفتند، یعنی از این دیوارهای سنگی برای احشام نیز درست می کردند، اما بدون سقف. این موقعیت برای تمام مناطق سید احمد نبود، دیگران بیده زارهای داشتند اما چون این موقعیت را نداشت کوچ نمی رفتند. قریه های مانند تایغار، سنگجوی، شکرپیاز به این حرکت دسته جمعی اقدام می کردند، کسانی هم که آمادگی کامل، برای ماندن نداشتند هفته به هفته یا هر چند روز می آمدند (به قول آنان) ناوه(قریه) مواد غذایی با خود برمی داشتند. دیگران نیز به دلیل این که زمین کشاورزی و کارهای متفرقه دیگر داشتند، ناگزیر هر چند روز می آمدند و به طور کلی همواره در رفت و آمد بودند.

نکته قابل توجه در این حرکت دسته جمعی، که ریشه در همان باور دینی این مردم دارد(این نوشته به همین منظور ترتیب داده شده) این است که آنان در بدو ورود شان به محل سکونت موقت شان، نذر عمومی برگزار می کردند،  به نام نذر «شاه اولیاء» در این نذر زنان حلوا می پذیدند و همگی صرف می کردند. منظور شان از شاه اولیاء، مولای شان امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. این مردم آنچنان به این نذر عقیده داشتند که اگر سالی نذر برگزار نمی کردند، مرتب بلای بر سر آنان فرا می رسید، یادم هست، سالی این ها نذر نکرده بودند، دلیل عدم برگزاری نذر نا همانگی و اختلاف شان بود، دراین سال همواره مشکل پیش می آمد، مثلا در طول تاریخ آنان در این منطقه گرگی وجود نداشته که به رمه و گوسفندان شان آسیب برساند، اما در این سال گرگی وارد این منطقه ممنوعه شده بود که هرشب بره یا گوسفندی را در آغیل و محفظه اش تلف می کرد.

جالب این است که شخصی می گفت من متوجه گرگشدم با فاصله بسیار کم با کلاشینکف رگبار کردم اما موفق به کشتن گرگ نشدم، این کار چند بار تکرار شد ولی اصلا فائده ای نداشت گلوله به او اصابت نمی کرد، اینگار غیب می شد، یاخیال به نظر می آمد، تعجب می کردم، چشمانش به طرف من برق می زد اما شلیک اثر نداشت من به این عقیده بودم، اگر سوزن بود در آن فاصله مورد اصابت گلوله قرار می گرفت.

پدرم نقل می کرد من کوچک بودم و چوبانی می کردم، روزی گوسفندان را برای چرا بردم، من همواره دنبال رمه قرآن می خواندم تا گوسفندان از آسیب های احتمالی در امان باشد. روزی که گله را همراهی می کردم، ناگهان گرگ به رمه حمله برد. خیلی عجیب بود از دره تنگی به فاصله دور صدای شلیک تفنگ آمد، دقیق یادم هست که سه تیر فیر شد، گرگ فرار کرد، وقتی رمه را جمع کردم متوجه شدم که حتی یک گوسفند آسیب ندیده.بعدا هرچه در مورد شلک تفنگ تحقیق کردیم که کی بوده معلوم نشد. انگار عنایت خداوند و تیر های غیب از جانب شاه اولیاء بوده.

تازمان فرارسیدن بیده کندن(جمع آوری علفها) این مردم بیکار نمی نشستند، بلکه در پی جمع آوری هیزم بودند، اما هنگامی که فصل بیده کندن فرا می رسید همه ساکنین چهارگاه، و سایرین به بیده زارهای شان، شروع به بیده کندن می کردند، این همزمانی به دلیل این بود که اگر چند روزی بگذرد وقتش تمام شده علفها بیشتر شان خشک می شود، لذا همه، تلاش می کردند، در فرصت پیش آمده علفها را جمع آوری نماید. همزمانی بیده کندن فضای زیبایی را به وجود می آورد که نقطه اصلی و هسته مرکزی این نوشته است. این فضای معنوی همان شعار شیعیان این خطه است، هنگامی که روز به ساعات گرم خود می رسد، از گوشه ای صدایی با گفتن این شعار که:«علی الله دوست و الله یار! علی شیر خدا، علی الله دوست الله یار!»شنیده می شد. همزمان از گوشه دیگر همچنان این صدای دل نشین به گوش می رسید، در طول روز و در طی ده دوازده روز همواره این ندای معنوی و شعار دینی در این بوم طنین انداز بود و است.

این شعار اشاره به عمق عقیده دینی این مردم اشاره دارد، شعار «علی الله دوست و الله یار، علی شیر خدا علی الله دوست و الله یار،»اشاره به این واقعیت تاریخی دارد که علی علیه السلام با شمشیر خود در کنار پیامبر گرامی اسلام دین خدا را یاری کرد، همانگونه که اسدالله الغالب و شیر خدا است، در جنگها علیه کفار و مشرکین همانند شیر شجاع شمشیر می زند و گردن گردنکشان را به خاک می افکند. علی با شهامت ها و تلاشهای خستگی نا پذیر خود دین خدا را در سایه نظام اسلامی و الهی به رهبری پیامبر گرامی اسلام یاری کرد، و مردم ما با توجه و اطلاعاتی که از وقایع تاریخی، برگرفته از حمله حیدری، خاورنامه داشتند، که زمستان ها در مساجد با صدای خوش خواننده های شرین زبان خوانده و به زبان ساده برای دیگران بیان می شد، و هم چنین وعاظ و سخنان سخنرانان، این آگاهی را به مردم ما داده بودند. این شعار کاملا هدفمندانه انتخاب شده و کارهای شان را به این نواهای معنوی متبرک و فضای کاری شان را رنگ و بوی دینی می بخشیدند، از سویی به بدخواهان شان که می خواهند این آیینهای مذهبی را از آنان بگیرند و در طول تاریخ تلاش کرده اند، نشان دهند که هیچگاه نمی توانید باور دینی شان را از آنان بگیرید زیرا این باور با جان آنان یکی و در خون شان مواج است وجریان دارد.

شعار مولا علی (علیه السلام)در جای دیگر نیز طنین انداز است، و آن زمانی است که کسی می خواهد خانه بسازد، در این مراسم، هنگامی که دیوار خانه را بالا می برند تعدادی را دعوت کرده دسته جمعی به بالا بردن دیوار همصدا شده، همزمان با دادن تکه هایی از گیل پُخته شده برای پخسه(دیوارگلی) ندای شان را بلند کرده می گویند: الله، و مولا ، با این سبک ها الله ها مولا- این شعارها واقعا دقیق و عقیده درست آنان را نشان می دهد، این مردم اگرچه با جان و دل مولای شان امیر المؤمنین علی علیه السلام را دوست دارند اما هرگز عملی از خود نشان نمی دهد که بوی افراط گرایی و غلو را بدهد. الله بعد مولا. یعنی در عین حال که علی مولا و شیر خدا است بنده خداو یار و مددکار پیامبرشان است. همچنین این شعار در جاهای دیگر نیز شنیده میشود، یعنی در همه کارهای دسته جمعی، شخص خوش صدااین عمل زیبا را انجام میدهد، از گندم درو گرفته تا کار های دیگر.

امیدوارم که توانسته باشم در مورد مردم خوب خودم ادای دینی نموده، عقاید پاک و دینی آنان را در بلتنی از فضای سایبری منعکس کرده باشم. سیداحمد و مردمان آن سامان را دوست دارم وبه آنان افتخار می کنم.       


ارسال شده در توسط حبیب الله صداقت

دوستان عزیز از این به بعد تصمیم دارم مطالبی جالبی از کشور عزیزمان افغانستان بگذارم امیدوارم مفید واقع شود و مورد پسند شما قرار گیرد.

سئوال این است؛ صاحب اصلی مرقد روضه ای منسوب به امام علی(ع) در بلخ کیست؟

باتوجه به این که سادات حسینی، از فرزندان امام علی بن الحسین، زین العابدین علیهم السلام، شهر بلخ را برای زندگی شان انتخاب کردند،

جمعیت شان به حدی رسید که لازم به نظر می رسید نقیب داشته باشند. از جمله نقیبان شهر بلخ پدر سید بزرگوار صاحب روضه مزار شریف

می باشد. که بعد از خود مقام نقابت را به برادرش می سپارد. او علاوه براین که این مقام را عهده دارمیشود، سرپرستی فرزندش علی را نیز

به عهده میگرد. علّت این که در میان سادات، شخصی به عنوان نقیب انتخاب می شد، این بود که کسی خود را به عنوان سید در میان سادات جا نزنند.  

ابن فندق صاحب کتاب لباب الانساب و القاب و الاعقاب در جلد دوم کتابش ص: 681می نویسد: نقیب بلخ در قرن پنجم برادر زاده ای به نام

السید ابوالحسن علی بن ابی طالب داشت که نه تنها با نقیب بلخ مرتبط بود، بلکه نزد عمویش دانش می آموخت، چنانکه شیخ ابو عامر

جرجانی تصریح کرده است؛ علی بن ابی طالب را دیدم که نزد عمویش ابوالحسن محمد بن عبیدالله شعر می خواند. وی در ادامه اشعار یاد شده

را نقل کرده است. صاحب روضه مزار شریف با هفت واسطه به امام زین العابدین می رسد و از فرزندان سید الشهدا است که از طریق امام

سجاد ادامه نسل داده است. او خود فرزند نقیب سادات بود، پدرش حسن با کنیه ابوطالب مدتی در بلخ به نقابت پرداخت. پس از او برادرش،

عموی صاحب روضه مزار شریف، نقیب بلخ و اطراف آن بوده است. شباهت این سید از لحاظ اسم (علی) و کنیه (ابوالحسن) و کنیه پدرش

(ابوطالب) باعث تردید برخی از مردم شیفته اهلبیت علیهم السلام در قرن ششم شد و زمینه را برای تصوراتی آماده ساخت. موردی که این

مظنه را تقویت کرد سنگ نوشته ای بود که به دستور حاکم وقت از قبر درامد. در این سنگ نوشته ملاحظه شد که این قبر را به علی بن ابی

طالب نسبت می داد. به ویژه که در سنگ قبر د ر قرن ششم یا قرن های بعد عبارت اسدالله غالب نیز افزوده شده بود. برای مردم آن سامان

که از ارادتمندان اهلبیت پیامبر علیهم السلام بودند، یقین حاصیل شد که این قبر منسوب به امیر المؤمنین علی علیه السلام است. سرانجام این

قبر بدان حضرت منسوب و معروف شد. شهر مزار شریف به مناسبت مرقد منسوب به امیر المؤمنین ساخته شده و عنوان مزار شریف از آن

مرقد اتخاذ گردیده است. جای تردید نیست که قبر مربوطه متعلق به یکی از سادات محترم و واجب التعظیم می باشد. همانگونه که یاد آوری

شد، این سید بزرگوار به هفت واسطه به امام زین العابدین می رسد. منتظر نظرات و دیدگاههای شما دوستان خوبم هستم. اگر مدرک و استناد

خواستید خدمت شما بوده آن را ارائه خواهم کرد.

مطلب بعدی

 ورود سادات به افغانستان

هنگامی که علی علیه السلام در رأس صحنه فتوحات اسلامی قرار گفتند، بهترین یاران خود را به سیستان فرستاد تا عیاران و گردنکشان آن

سامان را به زانودراورد و آنان را مطیع خودسازد، با چنین اقدام دانشمندان اسلامی در این سرزمین وارد به گسترش تشیع اهتمام ورزیدند.

حضور افراد مؤثر در مناطق تازه مسلمان شده، راه را به سوی معرفت علوی وگرایش شیعی باز نمودند ...ادامه دارد.   

 


ارسال شده در توسط حبیب الله صداقت